۱۳۸۷ تیر ۱۹, چهارشنبه

eclipse

As long as we were in love, we understood each other. There was nothing to understand

۱۳۸۷ تیر ۱۵, شنبه

در آميختن

مجال
بي‌رحمانه اندک بود و
واقعه
سخت
نامنتظر.

از بهار
حظّ ِ تماشايي نچشيديم،
که قفس
باغ را پژمرده مي‌کند.



از آفتاب و نفس
چنان بريده خواهم شد
که لب از بوسه‌ی ناسيراب.
برهنه
بگو برهنه به خاک‌ام کنند
سراپا برهنه
بدان‌گونه که عشق را نماز مي‌بريم، ــ
که بي‌شايبه‌ی حجابي
با خاک
عاشقانه
درآميختن مي‌خواهم.

احمد شاملو