۱۳۸۷ مهر ۱۲, جمعه

دادگاه انقلاب

بالاخره بعد از گذشت یک سال از تشکیل پرونده در دادگاه انقلاب و احظار و بازجویی به عنوان مدیرمسئول نشریه دانشجویی "درنگ" حکم بر برائت اینجانب صادر و پرونده ام مختومه اعلام شد!
هر چند که حضور در دادگاه انقلاب خود تجربه ای مغتنم برای هر فعال سیاسی است تا با برروکراسی حاکم بر دستگاه امنیتی کشور آشنا شود، اما این حضور احساسی تلخ و مشمئز کننده را بر جان و تن متهم مینشاند. احساسی پراز نفرت. نفرت از کسانی که شاید خیلی از آنها را هر روزه در اطرافمان، کوچه ها و خیابان ها میبینیم اما بیتفاوت از کنارشان میگذریم.
خیلی از همین افراد عادی هستند که بی هیچ شایستگی و لیاقتی در جایگاه قضاوت نشسته اند. اینان که کوچک ترین ارزشی برای جان و عقیده ی دیگران قائل نیستند، حق حیات را فقط برای خود می پسندند.حکم زندان میدهند ، اعدام میکنند و آسوده اند!
بازپرسی تمام شد، پشت میز محاکمه نشستم تا از خودم دفاع کنم. دادگاهی صوری متشکل از قاضی (که نقش منشی دادگاه را هم به عهده داشت و فقط مشغول نوشتن صورت جلسه دادگاه بود)، نماینده دادستان، من و وکیلم.
همه چیز در 20 دقیقه تمام شد.نماینده دادستان برایم اشد مجازات به اتهام تبلیغ علیه نظام مقدس چمهوری اسلامی را خواستار شد و وکیلم حکم برائت را از قاضی طلبید.
هرچند که از پیش مشخص بود که این پرونده در حدی نیست که منجر به محکومیت سنگین برایم بشود اما باز هم دست قاضی درد نکند.
تبرئه شدم.

در ضمن بعد از یک هقته بازداشت هستی هم آزاد شد. هنوز نمیدانم چرا بازداشتش کردند. خوب حتما دلیلی هم نتوانستند پیدا کنند.