۱۳۸۷ اسفند ۱۷, شنبه

16 اسفند 87

شب است.
تهران شب های زیبایی دارد. خلوت، چراغانی و خنک.
امروز منزل نریمان بودیم. تعداد زیادی از فعالین مدنی جمع شده بودند تا یاد دانشجویان در بند را گرامی بدارند.
به قول یکی از دوستان این همه شخصیت از گروه های کحتلف در طول سال شاید دو، سه بار بیشتر در یک مکان گرد هم نیاییند و ان هم منزل دانشجویان بازداشت شده و جهت شرکت در این چنین مراسمی است. شاید کوتاهترین صحبت ها از سوی مادر عباس حکیم زاده و نریمان مصطفوی زده شد. در حد چند کلمه و شاید تاثیرگذار ترین حرفها بود. چهره های نگرانشان تنها چهره هایی بود که بیشتر از همه مرا درگیر خود میکرد.

چهاردهم به همراه دوستان شورای تهران جهت شرکت در مراسم سالگرد دکتر مصدق به احمد آباد رفتیم. دومین باری بود که به احمد آباد میرفتم. دو سال پیش نیز از طرف انجمن دانشگاه در این برنامه شرکت کردیم.

در ضمن بیانیه انتخاباتی تحکیم هم بیرون آمد. بیشتر از همه عباس زحمت این بیانیه را کشید. کاش زودتر بیایی و کار نیمه تمام مان در مورد انتخابات را به هم تمام کنیم.

چند روزی است به این کلمه فکر میکنم: "میخواهیم تاریخ زندگیمان را خودمان بسازیم"

مقالات:
متن کامل سخنان محمد مجتهد شبستری در دانشگاه اصفهان
زندگي‌ خصوصي‌ وحيطه‌ عمومي‌ ، محمد قائد
گفتگوی زمانه با عبدالفتاح سلطانی